چند راه حل برای حل تفاوت نسل ها ...

اگر واقعاً تقسیم بندی بعضی ها درست باشد که میگویند : تفاوت نسل های اول ، دوم و سوم طوریست که به هیچ وجه با هم تفاهم فکری و اعتقادی و ... ندارند و فاصله ای به اندازه فاصلات سیارات از هم دارند ، آن وقت باید جامعه ای با خانواده هایی داشته باشیم که به علت این اختلافات  از هم پاشیده اند یا دائم در حال قهر و جنگ و دعوا هستند !

در این جامعه حتماً هر نسلی فقط با هم نسل خودش حرف برای گفتن دارد و بنابراین سعی  میکند ، جدای از نسل های دیگر ، با هم نسلش زندگی کند . در حالی که اینطوری ها هم نیست و ما در کشورمان شاهد خانواده های اصیل و بسیار متحد هستیم و خانواده های متفرق درصد ناچیزی را در این میان دارند و همان بعضی ها این قضیه را بسیار پر رنگ کرده اند . بنده منکر این نیستم که تفاوت نسلی در کشور وجود ندارد و همه از نسل اول تا سوم یک آرمان و یک فکر و هدف را دنبال میکنند ، نه ، ولی حرف من این است که بهتر است به جای اینکه دائم از اختلاف نسل ها صحبت کنیم و مقاله و غیره بنویسیم و این مسئله را بسیار بزرگ جلوه دهیم ، راه حل هایی را ارائه کنیم که به واسطه آنها این افتراق کوچک با آمدن هر نسلی کمتر و کمتر شود .

چند توصیه دوستانه :

- وقتی حوصله کسی رو نداری قاطی نکن ! چون همه چیز بدتر میشه .

- هر چقدر آدم ها بهت پشت کردند و تو رو نفهمیدند ، تو خودت قدر خودت رو بفهم . همین کافیه . باور کن !

- وقتی میخوای چیزی رو رد یا قبول کنی ، تو رو به ارواح خاک اجدادت قبلش یه ذره از   IQ قشنگت استفاده کن !

- اگر احترام بذاری به حرمتت اضافه میشه ، مخصوصاً تو چشم همه بزرگ میشی .

- دوست و رفیقِ زیاد داشتن بهتره ، یا چند تا دوست درست و حسابی داشتن ؟ ( عاشق جملات کلیشه ای ام ! )

- قدیما گفتن ، مثبت اندیشی ، روی تقدیر آدم اثر میذاره ! امتحانش ضرر نداره که . داره ؟

                        موفق باشین ....    

ملکه خیر و ملکه شر !

ملکه خیر و ملکه شر ،‌یکدیگر را در بلندای کوهی ملاقات کردند .

ملکه خیر گفت :‌

- :‌روزت بخیر باد .

ملکه شر جوابی نداد .

ملکه خیر گفت :‌

- : شما امروز بد خلق شده اید .

ملکه شر پاسخ داد :‌

- :‌آری . تازگی ها مرا با تو اشتباه میگیرند . مرا با نام تو صدا میزنند و آن چنان با من رفتار میکنند که با تو اند . و این برای من دلپذیر نیست .

و ملکه خیر گفت :‌

- :‌اما من را هم با تو اشتباه میگیرند و با نام تو صدا میزنند .

ملکه شر در حالی که بر آدمیان لعنت میفرستاد ،‌ از آنجا دور شد . ‌

برای مردان ...

زن عشق می کارد و کینه درو می کند. دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر! می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی... برای ازدواجش ــ در هر سنی ــ اجازه ی ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی! او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی. او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد . او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ،او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ؟

چشم

روزی چشم گفت :‌ 

- :‌من آن سوی این دره ها کوهی میبینم ،‌پوشیده از غبار لاجوردی ، آیا زیبا نیست ؟

گوش شنید و در حالی که با دقت گوش سپرده بود ،‌گفت :‌ 

- : ‌اما کوه کجاست ؟ آن را نمیشنوم ! 

 

سپس دست به سخن آمد و گفت :‌ 

- :‌بیهوده در تلاشم که آن را حس یا لمس کنم . نمیتوانم کوهی بیابم .  

و بینی گفت :  

 

- :‌کوهی وجود ندارد . چون نمیتوانم ببویمش .  

آنگاه چشم به سوی دیگری برگشت و دیگران درباره خیال باطل و عجیب چشم با هم حرف زدند . آنها گفتند :  

- :‌باید برای چشم اتفاقی افتاده باشد .

خواب گرد ها

در شهری زن و دختری زندگی میکردند که در خواب راه میرفتند .

یک شب ، وقتی که سکوت ، جهان را در خود گرفته بود ، آن زن و دخترش ، در باغ مه گرفتشان در حالی که خواب بودند به هم رسیدند .

مادر به سخن آمد و به دخترش گفت :  

- :سر انجام ... سر انجام ای دشمن من ! تو که جوانی ام را به پایت ریختم  ،تو که زندگی ات را بر خرابه های زندگی من بنا کردی ، ای کاش میتوانستم تو را بکشم !  

و دختر به زبان آمد و گفت :  

- : ای زنِ پست و منفور ، ای پیر ، ای خود خواه ! تو که میان من و خود آزادم ایستادی ! تو که زندگی ام را انعکاس زندگی پژمره خود قرار دادی ! ای کاش مرده بودی !  

در همان لحظه خروسی خواند ، هر دو بیدار شدند . مادر به نرمی گفت :  

- : آه ... تو هستی دخترم !  

و دختر به مهربانی پاسخ داد :

- : بله عزیزم .

زاهد و عالم

سلطان بزرگ ،‌ وزیر دانایش را فرا خواند تا در باره مشکلی که برایش پیش آمده بود با او

مشورت کند .

سپس با کمی تـأمل از وزیر پرسید :

- : از اجدادم ،‌سینه به سینه ،‌چنین نقل شده که پس از هر چند سال ،‌از دارایی مان به

مردم خاص و عام  ببخشم . و امروز زاهدی و عالِمی  برای کمک نزد من آمدند .

به کدام ببخشم درست تر باشد ؟‌

وزیر اندکی فکر کرد و سپس بی مقدمه گفت :‌

- :‌ای قبله عالم !‌  به عالم ببخش تا بیشتر بخواند . و به زاهد نبخش ،‌تا زاهد بماند ...  

 

 

 

امیدوارم خوشتون اومده باشه .  

روز شمار

سلام به تمامی دوستان عزیز .  

امروز میخوام براتون روز شمار بهترین و زیبا ترین ماه سال یعنی آبان ماه رو براتون بگم .  

 

از اونجایی که فقط چند تا روز مهم و تاریخی در اینماه داریم منم یک راست میرم سر اصل مطلب .  

 

۵ آبان :‌ تولد دوست عزیز و چند ساله ام « نگار جون » . که از همین الان تا روز تولدش که سه شنبه مین هفته باشه بهش با نهایت علاقه تبریک میگم . و براش آرزوی موفقیت در تمااااااااااام مراحل زندگیش رو میکنم . (( نگار جون . عزیزم . تولدت مبارک . )) 

 

۶ آبان :‌ تولد جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد . رییس جمهور کشور عزیزمون .  (  که انشاالله ۴ سال دیگه هم زیر سایه ایشون در این مملکت زندگی خواهیم کرد . )  

 

۹ آبان :‌ سالگرد ازدواج مامان و بابای گلم . امیدوارم سالهای شانه به شانه هم دیگه راه طویل زندگی رو با هم طی کنن و همشه هم خوش و خرم باشن . ( حالا همگی بگین آمین  )  

 

۱۲ آبان :‌ روز تولد خودم .    

 

 

 

البته باز هم اتفاق مهم توی این ماه داریم . اما خب به دلیل کوتاهی وقتی که دارم و همچنین اینکه از تایپ کردن خسته شدم . فعلاْ همه تون رو به خدای عزیز و مهربون میسپرم .  

شاد و خندان باشید گلای من .

یه کوچولو تمرکز ...

سلام به همگی شما دوستان و عزیزان .

امروز میخوام یه کم شما رو از مسایل و مشکلات روزمره دور بکنم . و دعوتتون کنم به کمی تفکر همراه با آرامش و لبخند !  این فکر کردن باعث میشه که شما عزیزان یه کم از دغدغه ها و مشکلات دور باشید و به ذهنتون هم استراحت بدین .

توجه تون رو به خوندن این سوالات جلب میکنم .

امیدوارم خوشتون بیاد .

1) فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید . در ایستاه اول 6 نفر وارد اتوبوس میشوند، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون میروند و 5 نفر وارد میشوند . راننده چند سال دارد ؟

2) پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حالا چه تعداد کلاغ روی درخت باقی مانده ؟

3) این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز این دو کشور سقوط میکند . بازمانده ها را کجا دفن میکنند ؟

4) شیب یک طرف پشت بام شیروانی 60 درجه است و طرف دیگر 30 درجه . خروسی روی این پشت بام تخم گذاشت است . تخم به کدام سمت می افتد ؟

5) چه تعداد از هر نوع حیوان ، به داخل کشتی حضرت موسی (ع) برده شد ؟

 حالا جواب ها را ببینید و با جواب های خودتون مقایسه کنید .

 

1) راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول میگوید « تصور کنید که راننده اتوبوس هستید » !

2) همه کلاغ ها . چون فقط آنها در شرف پرواز هستند و هنوز از روی درخت بلند نشده اند !

3) بازمانده ها را دفن نمیکنند . آنها جان سالم به در برده اند . شما به وسیله کلمه حقوقی و دفن کردن ، منحرف شده اید !

4) هیچ کدام . خروس ها تخم نمیگذارند !

5) هیچ . آن حضرت نوح (ع) بود که حیانات را به کشتی برد . و نه موسی (ع) !

خب دوستان . امیدوارم از این پست خوشتون اومده باشه .

موفق و پیروز باشید .

ایام به کامتون .