خانه عناوین مطالب تماس با من

بگو . بخند . زندگی کن ....

خوش آمدید ...

بگو . بخند . زندگی کن ....

خوش آمدید ...

درباره من

تو را من چشم در راهم ... ادامه...

نظرسنجی

از این وبلاگ راضی هستین ؟!!

    نظرسنجی

    از سال 97 تا الان راضی بودین ؟!

      پیوندها

      • به رنگ تو به رنگ تو

      دسته‌ها

      • طنّازی! 5
      • ادبی 10
      • بدون شرح 11
      • علمی 3
      • English .... 1
      • وقت لبخند ! 1
      • اس ام اس ... 2

      جدیدترین یادداشت‌ها

      همه
      • جو...
      • #غصه
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • [ بدون عنوان ]
      • اشعار حمید مصدق
      • من دخترم

      نویسندگان

      • ساناز 121

      بایگانی

      • شهریور 1397 1
      • شهریور 1394 1
      • تیر 1394 12
      • فروردین 1394 4
      • دی 1393 2
      • آذر 1393 1
      • آبان 1393 4
      • مهر 1393 1
      • شهریور 1393 15
      • مرداد 1393 13
      • تیر 1393 11
      • تیر 1391 4
      • آبان 1389 2
      • مهر 1389 10
      • مرداد 1389 1
      • تیر 1389 4
      • خرداد 1389 7
      • اسفند 1388 5
      • بهمن 1388 3
      • دی 1388 2
      • آذر 1388 5
      • آبان 1388 12
      • مهر 1388 5

      تقویم

      شهریور 1397
      ش ی د س چ پ ج
      1 2
      3 4 5 6 7 8 9
      10 11 12 13 14 15 16
      17 18 19 20 21 22 23
      24 25 26 27 28 29 30
      31

      جستجو


      آمار : 44586 بازدید Powered by Blogsky

      عناوین یادداشت‌ها

      • جو... دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1397 00:36
        روی زمــیــنــی زنـدگـی مـی کــنــیــم ک خــودش رو ” جــــو ” گرفته ! دیگه تــکـلـیـفــ آدمـــاش مــعــلـومه . . . !
      • #غصه شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1394 12:13
        تا به دستای تو عادت کردم تورو غصه ها ازم دزدیدن خیلی طوفانیه دریا امشب مگه موجا تورو با کی دیدن ؟! من ازت دورم و حالم خوش نیست بی هوا تا ته دریا میرم بهتره به فکر من باشی که دارم از ندیدنت میمیرم ....
      • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1394 16:38
        تشنه ام برای نوشیدن یک چکه حرف عاشقانه ...
      • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1394 14:14
        نمیدانم میدانی یا نه...؟ لحظه ی تولد من به همان ثانیه ای بر میگردد که تو برای اولین بار به من گفتی "دوستت دارم.."
      • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1394 14:09
        می روی که خوشبخت شوی و من حال کودکی را دارم که نخ بادبادکش پاره شده … مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند یا برای از دست دادنش گریه…!
      • [ بدون عنوان ] یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1394 20:32
        می گویند ... به زنان نباید بال و پر داد، می پرند! اما زنان فقط پروازهای عاشقانه را دوست دارند، بی دلیل نمی پرند... می گویند... به زن نگویید دوستت دارم، خودش را می گیرد! اما زنان ( فقط ) دستان عشقشان را می گیرند و می گویند ،دوستشان دارند... می گویند ... نباید به زنان توجه زیاد کرد، خودشان را گم می کنند! اما زنان وقتی...
      • [ بدون عنوان ] یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1394 20:30
        هر جور میتونی بمون من با تو سازش میکنم هر بار میگفتم نرو اینبار خواهش میکنم با زخم تنهاتر شدن محتاج تسکینم نکن تنهاتر از من نیستی تنها تر از اینم نکن با گریه های هرشبم دنبال مرهم نیستم اینبار بشکن بغضمو فکر غرورم نیستم کی گفته این خواهش منو تو چشم تو کم میکنه این التماس آخرم خیلی بزرگم میکنه باور نکن راضی بشم چون...
      • [ بدون عنوان ] یکشنبه 14 تیر‌ماه سال 1394 20:26
        ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ !!! . . . . . . . . . . ﺁﻓﺘﺎﺏ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﯿﺘﺎﺑﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﻬﺶ ﻓﻮﺵ........ ﺩﺍﺩﯾﻢ!! ﺧﺐ ﻣﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﻣﺎ ﯾﻮﺍﺷﺘﺮ ﻭﺣﺸــﯽ ..
      • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 12:08
        گـاهـى … دلـت”بـه راه” نیسـت !! ولـى سـر بـه راهـى … خـودت را میـزنـى بـه “آن راه” و میـروى … و همـه ، چـه خـوش بـاورانـه فکـر میکننـد … کـه تــــو … “روبـراهـى”….!
      • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 12:06
        ایســــــتــــاده ام ... بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود ... ! مـــن ، همیــن جا ، کنار قـــول هـایت ، درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ، محـــــکم ایــستاده ام !!
      • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 12:01
        دلم درگیر بغضه ! بغض نبودنت بغض از ندیدینت ... کجای دنیای خیالم قدم بذارم که نقشی از تو نباشه ؟! درد دوریتو پیش کدوم طبیب ببرم که هم درد تویی و هم درمان ؟! هوای نبودته که توی اطاقم پر شده .... وقتی نیستی نفس نیست ... هوا نیست ... زندگی نیست ... برگرد درمان من ... برگرد طبیب من ... برگرد امید من ... برگرد ... بی تو...
      • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 11:48
        در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ، بگذار در گوشت بگویم ” میـــخواهــمــــــــت ” … این خلاصه ی ، تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیا....!!!
      • [ بدون عنوان ] دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1394 11:47
        سر به هوا نیستــــم امــــا همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم حال عجیبـــی ست دیدنِ همان آسمان که شاید "تو" دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای...
      • اشعار حمید مصدق جمعه 5 تیر‌ماه سال 1394 21:11
        چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما همیشه منتظریم و کسی نمی آید صفای گمشده آیا بر این زمین تهی مانده باز می گردد ؟ اگر زمانه به این گونه ــ پیشرفت این است مرا به رجعت تا غار ــ مسکن اجداد مدد کنید که امدادتان گرامی باد همیشه دلهره با من همیشه بیمی هست که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد همیشه می...
      • من دخترم دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1394 22:26
        من دختر هستم... دختری با دنیایی از نجابت... دختری با تمام زیبایی های دنیا... دختری با آرامشی از جنس خدا... من دختر هستم... دختری از جنس غنچه... با روحیه ای لطیف تر از گلبرگ... با صداقتی به یکرنگی آیینه.... دختری با غروری شکننده تر از شیشه... با احساسی پاک تر از آب روان... با سادگی شیرین تر از لبخند مادر... و دختری یا...
      • [ بدون عنوان ] جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1394 15:42
        من نمیگویم درین عالم گرم پو، تابنده، هستی بخش چون خورشید باش تا توانی پاک، روشن مثل باران مثل مروارید باش فریدون مشیری
      • مرگ انسانیت جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1394 15:27
        از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ...
      • گرگ جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1394 15:20
        گفت دانایی که: گرگی خیره سر، هست پنهان در نهاد هر بشر!... هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک وآن که با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند در جوانی جان گرگت را بگیر! وای اگر این گرگ گردد با تو پیر روز پیری، گر که باشی هم چو شیر ناتوانی در مصاف گرگ پیر مردمان گر یکدگر را می درند گرگ هاشان...
      • چشمهایش شنبه 13 دی‌ماه سال 1393 16:24
        چشم هایش سبزِ " یواش " است انگار لاک پشتی پیر در تقویمِ نگاهش بهار را کول کرده است و به آرامی فصل را قدم می زند ...! _____________________________ بهرنگ قاسمی
      • عشق من جمعه 5 دی‌ماه سال 1393 21:09
        عاقبت یکروز, بدون انکار, تو را "عشق من" خطاب خواهم کرد. روزی که حقیقت آشوب قلبم در برابر عظمت لبخندت, بر همگان آشکار شود, روزی که این دل پرده از چهره گشاید و بی واهمه , تو را صدا کند ... "عشق من", بی شک آن روز میرسد ...
      • [ بدون عنوان ] شنبه 29 آذر‌ماه سال 1393 18:27
        خییییییلی ممنونم ازتون که هنووووزم منو همراهی میکنیییید . بااااور کنیییید که عاااااشقتونم و از پیاماتون انرژی میگیرم .. خیییلییی ماهید بخداااا
      • [ بدون عنوان ] یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 20:23
        امشب من برای شما دعا میکنم ... شما هم برای من دعا کنید که مشکلم حل بشه به امید خدا ...
      • خوش به حال باد شنبه 17 آبان‌ماه سال 1393 17:53
        خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد! کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند؛ عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند.
      • [ بدون عنوان ] شنبه 17 آبان‌ماه سال 1393 17:27
        داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند! عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد. با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به...
      • [ بدون عنوان ] شنبه 17 آبان‌ماه سال 1393 17:12
        نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم‌ها که عقیده‌ات را می‌پرسند، نظرت را نمی‌خواهند. می‌خواهند با عقیده‌ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است
      • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 10 مهر‌ماه سال 1393 19:37
        این جانب یک دانشجوی بنده خدا هستم که با توجه به شروع شدن کلاسام کمتر میتونم به اینجا سر بزنم ازتون معذرت میخوام وااااااااقن
      • #شادی جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 20:51
        می خواهم شاد باشم! نه یک روز بلکه هزاران سال.. می خواهم آواز شاد بودنم چنان در شهر بپیچد که رو سیاه شوند آنان که سر غمگین کردنم شرط بسته اند!
      • [ بدون عنوان ] جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 20:48
        نه ، گـــــریه نــــه ،گریـــه نمی کنـــم . . یه چیزی رفته توی چشمم فکر کنم یه خاطره ست . . . !!
      • [ بدون عنوان ] جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 20:42
        در چشمانت خیره میشود، میگوید : اورا دوست دارم،حتی بیشتر از تو... و تو... دَردی میابی که هیچ درمانی ندارد... خیره میشوی گویی که مدتهاست هیپنوتیزم شدی... و جمله اش مدام در ذهنت تکرار میشود... و صدای تــَــرک خوردنت تا آسمان میرود و آنگاه اَبرها هم برایت میگریَند.
      • [ بدون عنوان ] جمعه 14 شهریور‌ماه سال 1393 19:50
        اولین بار که کلمه ی فرض را یاد گرفتم اول ابتدایی بود ، خانم معلم مان میگفت فرض کنید دو تا سیب دارید ، یکی اش را میخورید ، حالا چندتا سیب باقی مانده ؟ آنقدر این کلمه برایم نامانوس و عجیب بود که نمیدانی ، فرض ؟ فرض بگیرم که دو تا سیب دارم ؟ چطور فرض بگیرم ؟ فرض را از کجا باید بگیرم ؟ یکبار از خانوم معلم مان پرسیدم ،...
      • 125
      • صفحه 1
      • 2
      • 3
      • 4
      • 5