فصل تعطیلی دبیرستان فصل گرما و فصل تابستان
فصل دفتر ورق ورق کردن فصل وا رفتن و عرق کردن
فصل رفتن به سوی دریاچه فصل خاراندن پر و پاچه
فصل شک و خیار و فصل تمشک فصل فالوده ، فصل آب زرشک
فصل تفریح و گردش و حضرات در عوض ، ما و غوطه در حشرات
بس که گرمای خانه د، دارد دم آب پز میشود بنی آدم
همه پختند ، لاغرا ، چاقا کولر و پنکه هم که ........ ای آقا !
من که از نقشه پاک خواهم شد توی گرما هلاک خواهم شد
گرمی بی تعهدی شده ها ای چهگرمای بی خودی شده ها
{وای اگر تنگه همچه اوقاتی بود گرمای انتخاباتی ! }
بس که گرمای مدهش آده است کل اجزای ما کش آمده است !
با سلام .
امروز میخوام ابوالفضل زرویی نصر آباد رو براتون معرفی کنم .
شاید این شخص معرف حضور خیلی هاتون باشه ، اما کسانی هم باشن که این شخص بزرگ وار رو نشناسند .
ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر، نویسنده و طنزپرداز معاصر، متولد پانزدهم اردیبهشت ماه 1348 است. آغاز فعالیت حرفهای وی به دوازده سال پیش برمیگردد. او طی این مدت با بسیاری از نشریات ایران همکاری داشته است، از جمله: همشهری، گل آقا، جام جم، انتخاب، زن، ایرانیان، مهر، کیهان ورزشی و ...
از امروز میخوام براتون تعدادی از اشعار طنز این شاعر و طنز پرداز عزیز رو در وبلاگ قرار بدم .
حتما خوشتون میاد .
تو را یخواهم ، همچون نیاز ماهی به آب .
تو را میخواهم ، همچون نیاز آب به نوازش یک دست .
تو را میخواهم ، همچون نیاز یک دست به دستی دیگر برای پیوند .
تو را میخواهم ...
تو را مخواهم ، همچون نیاز یک کودک به لالایی .
تو را میخواهم ، همچون نیاز یک لالایی به لطافت صدای مادر .
تو را میخواهم ، همچون نیاز یک مادر به فرزندش .
آن فرزند منم . حال تو را میخواهم ،
تو را میخواهم ، همچون نیاز من به تو ...
همچون نیاز من به عشق تو ...
همچون نیاز من به وجود تو ...
تو را میخواهم اما ...
اما تو دریا نخواهی شد ،
اما تو نوازش آن دست نخواهی شد ،
چون دستی دیگر ، چون لالایی ، چون لطافت صدای ماد .
نخواهی شد . نمیخواهی باشی ...
شاید تمام اینها نباشی ، شاید تما اینها نخواهی که باشی .
اما عشق ... ؟
نمیتوانی عشق نباشی ، نمیتوانی نیاز من نباشی . نمیتونی در حرم نفس های من نباشی ...
نمیتوانی ....
از تو طلب عشق نمیکنم . من گدای خانه عشق نیستم . من منم .
عاشقی سراپا خواهش ، بی خواهش
اکنون برای تو مینویسم . باز هم برای تو مینویسم . مینویسم که بگویم ،
مینویسم که ببینی . مینویسم که بدانی .....
نمیگویم با من باش ، شانه به شانه .
نمیگویم دل بده ، (دل نمیگیرم . دل نمیدهی )
نمیگویم مرا ببین . ( مرا نمیبنی . نمیخواهی ببنی )
نمیگویم با من مهربان باش . (تو مهربانی ، با دیگران باش )
میگویم بمان ، میگویم نرو ...
با من بمان و نبین مرا . با من بمان و نامهربانی کن ، فقط بمان .
میخواهم پشت تو باشم . اینگونه مرا نخواهی دید . چون ن جلو دیدگان زیبایت نخواهم بود .
میخواهم پشت تو بمانم ، پشت تو بیایم ، پشت تو باشم تا نگامی که غم هایت را به دوش
میخواهی بگیری ، آنها را از تو بگیر . میخواهم سنگینی کوله بار غم هایت را من به دوش بکشم .
غم هایت برای من ، شادی هایت را خودت بردار . خوشی که وزنی ندارد .
اگر اجازه دهی ....
پشت تو میمانم تا طوفان زندگی تو را به عقب نراند .
پشت تو میمانم تا بدانی که هستم . تا بدانی که تنها نخواهی بود ، تنها نخواهی ماند .
اگر اجازه دهی .....
سلام سلام .
بعد از یه مدت طولانی غیبت ، اومدم تا یه صفایی به این وبلاگ بدم .
ایشالله که همه دانش آموزا امتحاناتشون رو به خوبی پشت سر گذاشته باشن و با آرامش و آسایش تابستونشون رو آغاز کنن .
البته به جز سومی های عزیز و البته طفلک ، که مجبورن از تابستون عزیزشون واسه درس خوندن برای کنکور 90 مایه بذارن ! ( مثل من )
خب . حالا از پر گویی پرهیز میکنم و با امید به خدا یه بسم الله میگم و دوباره شروع میکنم .
بسم الله .............
-ساعت اول درس به دلیلی منتفی میشود. با وقت بیکاری خود چه کار میکنید؟
الف- این 45 دقیقه را با دوستانم میگذرانم.
ب- دلم میخواهد از وقت برای گردش و پیاده روی استفاده کنم.
ج- جایی در گوشه ای مینشینم و درسی که ضعیف هستم را مطالعه میکنم.
2 -از کی تا به حال این لباس را میپوشی؟
الف- دو تا سه ماه است.
ب- فقط امروز! من هر روز مانتوی جدیدی میپوشم.
ج- مدتهای زیادی است.
3-چند تا از دوستانت تصمیم میگیرند که برای اولین بار به یک رستوران بروند . اگر از تو بخواهند که با آنها بروی چه میگویی؟
الف- خیلی عالیه. همیشه دلم میخواست جدیدترینها را امتحان کنم.
ب- نه. متشکرم. ممکن است از طعم غذاهای آنها خوشم نیاید.
ج- آیا نمیشود از همان غذای خانگی هر روز مان بخوریم؟
4 -تعطیلات آخر هفته نه تنها خسته کننده بوده- بلکه کلی دعواهای خانوادگی هم شد. روز شنبه صبح وقتی به کلاس میروی چه صحبتی میکنی؟
الف- پدرت وسط دعوا یک ضرب المثل را وارونه گفت و شما از خنده روده بر شدید.
ب- تعطیلات آخر هفته این دفعه نه خیلی خوب و نه خیلی بد بود.
ج- خانواده عزیزت در حال حاضر با تو کاملا چپ افتاده اند
5 - دوستان شما به منظور کمک رسانی به خانواده های نیازمند قرار است خدماتی را انجام دهند –برای فروش کالاها و برنامه ریزی –کمک های ضروری نیاز است. آیا در آن شرکت میکنی؟
الف- البته که شرکت میکنم! برای چنین کار خیری انسان باید بی چون و چرا شرکت کند.
ب- خیلی دلم میخواست شرکت کنم اما به خاطر کلاس موسیقی و زبان اصلا وقت ندارم.
ج- چنین کارهایی معمولا خیلی وقت میبرد. حوصله این کارها را ندارم.
6 -تو با دوست جدیدی آشنا شده ای و او تو را دعوت میکند که جایی بروید. اگر او از تو بخواهد که کجا با هم برویم یا چه کاری انجام دهیم جواب میدهی:
الف- بیا به..... برویم.
ب- خیلی دلم میخواهد به .... بروم.
ج- اصلا برایم فرقی نمیکند.
7- در جمع دوستانتان فرد جدیدی وارد میشود که تو از او خوشت می آید. چه کار میکنی تا با او صحبت کنی
الف- با یک حرف خنده دار شروع میکنم و اول از همه متوجه میشوم که اهل شوخی هست یا نه و بعد با او صحبت میکنم.
ب- سعی میکنم از او در مورد کاری که در آن مهارت دارد سوال کنم.
ج- خیلی ساده با او صحبت میکنم مثلا میگویم اسمم چیست و به چه کاری بیشتر علاقمند هستم.
8 -آیا در خودت این شجاعت را میبینی که به یک کشور خارجی بروی و در آنجا درس بخوانی؟
الف- این که دیگر سوال ندارد. کی میتوانم بروم.
ب- اول باید با آرامش کامل تمام جوانب را در نظر بگیرم.
ج- آنقدر در کشور خودم گرفتاری دارم که دیگر این موضوع خود به خود منتفی است.
9 - در مورد موضوعی بین دوستان بحث شدیدی میشود. بهترین دوست تو عقیده اش با تو فرق میکند. چه واکنشی نشان میدهی
الف- من نظر خودم را میگویم. حتی اگر دیگر دوستانم این عقیده را نداشته باشند.
ب- سعی میکنم بین نظر او و خودم راه آشتی پیدا کنم.
ج- هیچ چیز نمیگویم. دلم نمی خواهد نزد دیگران بین ما بگو مگو شود.
10 - در نظر داری برای رفتن به یک مهمانی چیزی بخری که با یک شلوار قشنگ آن را بپوشی و حتی شلوار تو را قشنگ تر نشان دهد. چه چیزی را انتخاب میکنی؟
الف- یک بلوز شیک میخرم که کاملا جلب توجه کند.
ب- یک بلوز که کمی گرانتر باشد و مطمئن باشم در تمام مدت سال مد میماند را میخرم.
ج- یک بلوز که تقریبا معمولی و قابل استفاده انتخاب میکنم که در بقیه موارد هم بتوانم بپوشم.
برای سوالهایی که پاسخ الف به آنها دادید 1امتیاز- ب 2امتیاز- ج 3امتیاز در نظر بگیرید و امتیازات را با هم جمع بزنید
10-16
به احتمال زیاد مسئولیت گروهتان و برنامه ریزی هایی برای تفریحات و جشن های کوچک به عهده شما میباشد. برایتان مشکل است که از عقل خود پیروی نکنید. شما با نشاط و فعال و صادق هستید- به طوریکه با این خصوصیات در دیگران نفوذ میکنید. شما نمی گذارید کسی نا امید شود و نا امیدی برای شما کلمه ای بیگانه است مشخص است که مورد توجه هستید و مشکلی در جلب محبت دیگران نسبت به خودتان ندارید. فقط مواظب باشید که احساس خجالت باعث نشود که توانایی قدرت عمل خود را از دست بدهید. بنابراین همه چیز رو به راه است
17-23
وقت آن میرسد که نگذارید دیگران برایتان تصمیم بگیرند و کار انجام دهند. این طور که شما از همه دوری میکنید- تعجبی ندارد که بیشتر اوقات دیگران شما را نادیده بگیرند. حتی اگر هیجان و کنجکاوی باعث شود که شادی و نشاط بیشتری در شما ایجاد کند این کار را بکنید. شما گوشه گیر نیستید. اینگونه احساسات و سستی را از خود دور کنید و کمی بیشتر از درون خود بیرون بیایید.
24-30
راستش را بگویید آیا لذت میبرید از اینکه نقش آدمی گوشه گیر را بازی کنید؟ یا با اینکار میخواهید نقابی بر چهره خود بزنید و خودتان را پشت آن پنهان سازید؟ آنها به شما توجه نمیکنند و شما هم نشان میدهید که بی توجهی آنها اصلا برایتان اهمیت ندارد. در واقع دلتان میخواهد که با آنها همکاری کنید اما میترسید که درست از پس آن بر نیایید. این ترس قابل فهم است اما این روش کناره گیری روز به روز شما را گوشه گیرتر و دور افتاده تر میکند. جرات به خرج بدهید و خودرایی را از پیش بردارید و مسئولیت های جمعی را به عهده بگیرید. حتی اگر در کاری موفق نباشید. این احساس که انسان خودش را در مسئولیتی شریک بداند و بتواند نظر خود را نسبت به مشکلاتی که پیش می آید ابراز کند- به او اعتماد به نفس میدهد و نشان دهنده استقلال شخصیت اوست
پدر: می خوام با دختری که انتخاب کردم ازدواج کنی
پسر: ولی من خودم زنم رو انتخاب میکنم
پدر: ولی اونی که من انتخاب کردم دختر بیل گیتسه
پسر: اوه اگه اینطوره؛ باشه
سپس پدر میره سراغ بیل گیتس خواستگاری
پدر: من برای دختر شما یه شوهر پیدا کردم
بیل گیتس: ولی دختر من هنوز واسه ازدواج خیلی کوچیکه
پدر: ولی این مرد جوون نایب رییس بانک جهانیه
بیل گیتس: اوه اگه اینطوره؛ باشه
بالاخره پدر میره سراغ مدیرعامل بانک جهانی
پدر: من مرد جوونی رو میشناسم که اون رو به عنوان نایب رییس بانک توصیه می کنم
مدیر عامل: ولی من الان بیشتر از اونی که نیاز داشته باشم نایب رییس دارم
پدر: ولی این مرد جوون داماد بیل گیتسه
مدیر عامل: اوه اگه اینطوره؛ باشه
و اینچنین است که کار انجام می شود
سلام
دوسان عزیز معذرت میخوام از اینکه دیر به دیر این وبلاگ رو آپ میکنم .
چند وقتی هستش که به علت یک سری از مشکلات قادر به به ورز رسانی سریع وبلاگ نیستم .
امیدوارم که عذر خواهیمو بپذیرید .
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزو دارم .