ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یکی بود... یکی نبود...
یه آقایی بود...یه ماشین داشت... خیلی دوسش داشت...
فامیلشون مریض شد... سخت مریض شد...
آقاهه ماشینو فروخت و خرج فامیلشون کرد...
فامیلشون خوب شد...
لبخند زد...
گذشت...
گذشت...
گذشت و تو یه قرعه کشی یه ماشین برد...
باهاش مصاحبه کردن...
پرسیدن:فکرشو میکردی برنده میشی!؟
جواب داد:بله!؟؟
پرسیدن:چطور!؟؟
جواب داد:خدا هیچوقت زیر منت بندش نمیمونه...
هیچوقت...
کنارخیابان ایستاده بودم باخودم به مدل های ماشین هاوگرفتاریام فکرمیکردم. امبولانسی ازکنارم ردشد که روش نوشته بود فکرش رانکن اخرش مسافرخودمی.......