تو را میخواهم اما .......

تو را یخواهم ، همچون نیاز ماهی به آب .

تو را میخواهم ، همچون نیاز آب به نوازش یک دست .

تو را میخواهم ، همچون نیاز یک دست به دستی دیگر برای پیوند .

تو را میخواهم ...

تو را مخواهم ، همچون نیاز یک کودک به لالایی .

تو را میخواهم ، همچون نیاز یک لالایی به لطافت صدای مادر .

تو را میخواهم ، همچون نیاز یک مادر به فرزندش .

آن فرزند منم . حال تو را میخواهم ،

تو را میخواهم ، همچون نیاز من به تو ...

همچون نیاز من به عشق تو ...

همچون نیاز من به وجود تو ...

تو را میخواهم اما ...

اما تو دریا نخواهی شد ،

اما تو نوازش آن دست نخواهی شد ،

چون دستی دیگر ، چون لالایی ، چون لطافت صدای ماد .

نخواهی شد . نمیخواهی باشی ...

شاید تمام اینها نباشی ، شاید تما اینها نخواهی که باشی .

اما عشق ... ؟

نمیتوانی عشق نباشی ، نمیتوانی نیاز من نباشی . نمیتونی در حرم نفس های من نباشی ...

نمیتوانی ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد