ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ملکه خیر و ملکه شر ،یکدیگر را در بلندای کوهی ملاقات کردند .
ملکه خیر گفت :
- :روزت بخیر باد .
ملکه شر جوابی نداد .
ملکه خیر گفت :
- : شما امروز بد خلق شده اید .
ملکه شر پاسخ داد :
- :آری . تازگی ها مرا با تو اشتباه میگیرند . مرا با نام تو صدا میزنند و آن چنان با من رفتار میکنند که با تو اند . و این برای من دلپذیر نیست .
و ملکه خیر گفت :
- :اما من را هم با تو اشتباه میگیرند و با نام تو صدا میزنند .
ملکه شر در حالی که بر آدمیان لعنت میفرستاد ، از آنجا دور شد .
منم موافقم که امروزه جای خیر و بدی عوض شده .
مطلب جالبی بود . همینطور ادامه بده
سلام قالب نو مبارک!
داستان جالبی بود، عمیق و پر محتوا
سلام . ممنون
هر دو در تو اند و تو تنهایی غافل از این که تو همان تصویر آنان در آینه ای.
نگار جان ممنون از نظر جالبت .